سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گروه تفحص سیره شهدا


ساعت 7:35 عصر چهارشنبه 84/8/4

از شهیدتان علیرضا فیروزی برایمان بگویید ؛

از علیرضا زیاد خاطره دارم ، از تولدش که خانه حقیرمان را منور کرد ، از کودکی اش که زیرکانه در مورد هر چیزی سوال می کرد  از دوران دانشجویی اش که کوشا بود و هیچگاه کاهلی نمی کرد از جانبازی اش که علی رغم درد زیاد ، خم به ابرو نمی آورد ، از خداحافـظی اش که ای کاش آخریــن نگاهــش را درک کــرده 

بودم ، از  ، رفتارش و از شـهادتش که بـرایم کمـال افــتخار اسـت .بـیشتر بـرایمان تعریف کنید و

در بین دوستانش به (( حلال مشکلات )) معروف بود ، خدمت به مردم را برای خویش افتخار می دانست ، کارهای خیر پنهانی را بیشتر می پسندید  بـارها می دیدم که نیمه شب برای نماز شب یا سـحری خوردن بیدار می شـد ولی از اینکه مـبادا متوجه شویم ، چراغ را روشن نمی کرد ، تواضع خاصی داشت ، هیچگاه به خاطر شاعر بودن ، نقاش بـودن یا حتی دانشــجو بودن بر دیگــران فـخر نمی فــروخـت و بـر عکــس به دوسـتان و همکلاسیهایش در درسهایشان کمک می نمود ، دائم وضـو داشتن از خصوصیات دیگرش بود ، کم می خورد ، کم می خوابید و جز در مواقع خود  حـرف نمی زد ، همـیشه لبخند ملیحی بر لب داشت ، از خندیدن با صدای بلند بدش می آمد ، صله رحم را هیچگاه فراموش نمی کرد .

از دوران دانشجویی ایشان برایمان بگویید ؛ لباسهای تمیز و ساده می پوشید ، از اینکه لباسهای نا مناسب و خلاف عرف بپوشد ابا می نمود دوچـرخه ای داشت که با همان مسیر خانه تا دانشگاه را می پیمود ، با اینکه دانشگاه دولتی بود ( دانشگاه علوم پزشکی ) و غذا می دادند ،  معمولا به خانه می آمد و پس از صرف غذا به دانشگاه برمی گشت ، گاهی هم ژتون غذایش را می گرفت و به خـانواده های فـقیر و مستمـند می داد . در تمام کارهایش نظم عجیبی داشت جزء دانشجویان ممتاز دانشگاه بود حتی جای بعضی اساتید تدریس می کرد اما همیشه در کنار درس نقاشی، شعر  ،تئاتر ، صله رحم ، شرکت در مراسمات گوناگون ، مسجد ، خواندن قرآن و را هم انــجام می داد و درس را بهانه این کارها قرار نمی داد.      از هنرمندی ایشان برایمان بگویید ؛  از هـمان دوران کودکـی بر روی هـر تکه کاغــذی که می دید نقاشی می کرد ، بیـشتر چهره شهدا را        می کشــید و به خانواده های آنها تقـدیم می کرد ،با شـــهدا خلوت شیرینی داشـت . شـعر را هـم از نوجـوانی شـروع کرد ، کتاب اشـعارش با نام (( شعر بی قراری )) چاپ شده و موجود است ، در تئاتر هم انقدر تبـحر داشـت که یکبار که برای دیدن تئاترشان رفته بودم ، او را که در نقش پیرمردی بازی می کرد تا پایان تئاتر که خودش را به پیشم رساند ، او رانشناختم .

از اینکه زخمی شده ناراحت نبود ؟  آنقدر روحیه شادی داشت که گاهی خود ما هم یادمان می رفت زخمی شده است ، می دانستم که گاهی درد امانش را می برد اما هیچگاه لبخند رضایت از لبانش دور نمی شد ، او معتقد بود که هر کس امام حسین را می خواهد ، باید تحمل کند ، او به همین هم قانع نبود ، جزشهادت نمی خواست .

خصوصیات بارز ایشان چه بود :تواضع ، و اینکه نسبت به مساله حجاب خیلی حساس بود ، همیشه به خواهر و دختر های خواهرش می گفت  هیچگاه در خیابان به من سلام نکنید ، وقتی به خانه رسیدیم به هم سلام می کنیم ، چون کسی نمی داند من بـرادر یا دائی شـما هستم ممکن است سوء تفاهم پیش بیاید .با تشکر از شما، که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید ، در پایان اگر سخنی دارید بیان نمایید :

ای کاش همه شهدا را می شناختند و درک می کردند ، آنوقت جامعه ما بهتر از این می بود ، گاهی می گویم خدا را شکر که علیرضا نیست او طاقت بد حجابی را نداشت .                                    (( مصاحبه با مادر شهید  11/7/84 ))

 

 


¤ نویسنده: گروه تفحص سیره شهدا

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
0
:: بازدید دیروز ::
4
:: کل بازدیدها ::
9635

:: درباره من ::

گروه تفحص سیره شهدا


:: لینک به وبلاگ ::

گروه تفحص سیره شهدا

:: اوقات شرعی ::

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::