بودم ، از ، رفتارش و از شـهادتش که بـرایم کمـال افــتخار اسـت .بـیشتر بـرایمان تعریف کنید و …
در بین دوستانش به (( حلال مشکلات )) معروف بود ، خدمت به مردم را برای خویش افتخار می دانست ، کارهای خیر پنهانی را بیشتر می پسندید بـارها می دیدم که نیمه شب برای نماز شب یا سـحری خوردن بیدار می شـد ولی از اینکه مـبادا متوجه شویم ، چراغ را روشن نمی کرد ، تواضع خاصی داشت ، هیچگاه به خاطر شاعر بودن ، نقاش بـودن یا حتی دانشــجو بودن بر دیگــران فـخر نمی فــروخـت و بـر عکــس به دوسـتان و همکلاسیهایش در درسهایشان کمک می نمود ، دائم وضـو داشتن از خصوصیات دیگرش بود ، کم می خورد ، کم می خوابید و جز در مواقع خود حـرف نمی زد ، همـیشه لبخند ملیحی بر لب داشت ، از خندیدن با صدای بلند بدش می آمد ، صله رحم را هیچگاه فراموش نمی کرد .
از دوران دانشجویی ایشان برایمان بگویید ؛ لباسهای تمیز و ساده می پوشید ، از اینکه لباسهای نا مناسب و خلاف عرف بپوشد ابا می نمود دوچـرخه ای داشت که با همان مسیر خانه تا دانشگاه را می پیمود ، با اینکه دانشگاه دولتی بود ( دانشگاه علوم پزشکی ) و غذا می دادند ، معمولا به خانه می آمد و پس از صرف غذا به دانشگاه برمی گشت ، گاهی هم ژتون غذایش را می گرفت و به خـانواده های فـقیر و مستمـند می داد . در تمام کارهایش نظم عجیبی داشت جزء دانشجویان ممتاز دانشگاه بود حتی جای بعضی اساتید تدریس می کرد اما همیشه در کنار درس نقاشی، شعر ،تئاتر ، صله رحم ، شرکت در مراسمات گوناگون ، مسجد ، خواندن قرآن و … را هم انــجام می داد و درس را بهانه این کارها قرار نمی داد. از هنرمندی ایشان برایمان بگویید ؛ از هـمان دوران کودکـی بر روی هـر تکه کاغــذی که می دید نقاشی می کرد ، بیـشتر چهره شهدا را می کشــید و به خانواده های آنها تقـدیم می کرد ،با شـــهدا خلوت شیرینی داشـت . شـعر را هـم از نوجـوانی شـروع کرد ، کتاب اشـعارش با نام (( شعر بی قراری )) چاپ شده و موجود است ، در تئاتر هم انقدر تبـحر داشـت که یکبار که برای دیدن تئاترشان رفته بودم ، او را که در نقش پیرمردی بازی می کرد تا پایان تئاتر که خودش را به پیشم رساند ، او رانشناختم .
از اینکه زخمی شده ناراحت نبود ؟ آنقدر روحیه شادی داشت که گاهی خود ما هم یادمان می رفت زخمی شده است ، می دانستم که گاهی درد امانش را می برد اما هیچگاه لبخند رضایت از لبانش دور نمی شد ، او معتقد بود که هر کس امام حسین را می خواهد ، باید تحمل کند ، او به همین هم قانع نبود ، جزشهادت نمی خواست .
خصوصیات بارز ایشان چه بود :تواضع ، و اینکه نسبت به مساله حجاب خیلی حساس بود ، همیشه به خواهر و دختر های خواهرش می گفت هیچگاه در خیابان به من سلام نکنید ، وقتی به خانه رسیدیم به هم سلام می کنیم ، چون کسی نمی داند من بـرادر یا دائی شـما هستم ممکن است سوء تفاهم پیش بیاید .با تشکر از شما، که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید ، در پایان اگر سخنی دارید بیان نمایید :
ای کاش همه شهدا را می شناختند و درک می کردند ، آنوقت جامعه ما بهتر از این می بود ، گاهی می گویم خدا را شکر که علیرضا نیست او طاقت بد حجابی را نداشت . (( مصاحبه با مادر شهید 11/7/84 ))